الهی، چه کنم تا تو را شناسم و خون دل از دیده بپالایم. الهی، کدام درد از این بیش باشد که معشوق توانگر بود و عاشق درویش؟ الهی چون آتش فراق داشتی، با آتش دوزخ چه کار داشتی، الهی، با تو آشنا شدم، از خلایق جدا شدم؛ در جهان شیدا شدم، نهان بودم پیدا شدم. الهی، نوازندة غریبان تویی و من غریبم؛ دردم را دوا کن که تویی طبیبم، ای دلیل هر گم گشته...
هرکس ز در تو حاجتی میخواهد من آمدهام از تو تو را میخواهم
الهی، توانگران بر زر و سیم نازند و درویشان به «نحن قسمنا» سازند. الهی، اگرچه شب فراق تاریک است، دل خوش دارم که صبح وصال نزدیک است:
عاشق چو دل از وجود خود برگیرد اندر دو جهان دو زلف دلبر گیرد
بالله که عجب نباشد از دلبر او او را به کمال لطف دربر گیرد
الهی، دیگران مست شرابند و من مست ساقی؛ مستی ایشان فانی است و از من باقی:
مست توام، از جرعه و جام آزادم مرغ توام، از دانه و دام آزادم
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی ورنه من از این هر دو مقام آزادم
الهی، اگر از دوستانم، حجاب بردار؛ و اگر مهمانم، مهمان را نیکو دار. الهی، حجابها از راه بردار و ما را بما مگذار. الهی، اگرچه بهشت چشم و چراغ است، بیدیدار تو درد و داغ است.
الهی، هرکه با تو سازد گویند دیوانه است، و هرکه با خود پردازد از تو بیگانه است.
چون خود دانی که این فسانه است، هدایت فرما که عذرها بهانه است.
نم بندة عاصیم، رضای تو کجاست؟ تاریک دلم، نور و ضیای تو کجاست؟
ما را تو بهشت اگر به طاعت بخشی، آن بیع بود، لطف و عطای تو کجاست؟
الهى!... دستم گیر که جز فضل تو، پناهم نیست.
اى آن که هنگام بلا و رنج، ملجأ و در سختى ها، فریادرس منى! من به درگاه تو مىآیم و تو را فریادرس مىدانم و به تو پناه آوردهام، نه دیگرى و از درى جز درگاهت، گشایش نمىطلبم،
پس تو اى خدا! به فریادم رس و عقده هاى قلبم بگشا، اى آن که عمل اندک و ناچیز بندگانت را مىپذیرى و از گناهان بسیار، درمىگذارى، از من هم این عمل کم را بپذیر و از گناهان بسیارم درگذر که تو بسیار مهربان و آفرینندهاى.
.: Weblog Themes By Pichak :.